ترجمه از یوسف
استخراج کننده زیرنویس محمد رضا

گان

 

بله،بیاتو

 

ما برات آب گرم با چایی آوردیم

مشاور ته پیونگ به ما خبر داده

چی؟

برنامه تون اینه که برید و بهشون تسلیت بگین

بله،درسته

همه با شک به شما نگاه میکنن

لطفا فکر دیگه ای بکنین

 

من قبلا تصمیم ام رو گرفتم

ممکنه امپراطورو ناراحت کنه

ارباب و بانو کانگ مردن
ولی دوستی قدیمی هنوز باقی مونده

موضوعی نیست که شما نگرانش باشین

فردا شب بعد دیدار با ارتش

به خونه کانگ میرم

شما باید از این مسائل ناراحت کننده دوری کنین
ممکنه اعلیحضرت

اعلیحضرت مرد دلسوزیه

اون با یک تسلیت گفتن مشکلی نداره

یک مرد حتی تو زمان های سخت
نباید وظایف شو نادیده بگیره

 

ارباب کانگ و پدرم دوستان بسیار نزدیک بودن

حتی اگه همه هم با بدینی نگام کنن
من بازم این کارو میکنم

 

نگران این موضوع نباشین

 

خدمتکار جین

امدم سرپرست سلطنتی رو ببینم

 

بیاین تو

 

اون خدمتکار جین نیست؟

 

این موقع شب واسه چی آمده؟

نمیدونم

 

استاد جانگم

 

بله

 

خدمتکار جین از قصر به دیدن شما آمده

خدمتکارجین؟بیاد تو

لطفا برین

 

خوبه که میبینمت
یه فنجون چای بخور

چی شده؟

به دیدن شما امدم چون دیگه نمیتونم

این ناامیدی رو تحمل کنم

شما تمام زندگی تونو به خانواده ملکه خدمت کردین

میتونم ناراحتی که داری رو تصور کنم

ناراحتی من بیشتر از این حرفاست
کاش میتونستم به زندگیم پایان بدم

 

نباید همچین حرفایی بزنین

اگه شما بمیرین کی از ملکه مراقبت کنه؟

 

هم ارباب و هم بانو مردن

ملکه آرامششو از دست داده

تو حالتیه که هرگز این طوریش ندیده بودم

درک میکنم

بدتر از اون چیزیه که فکرشو میکنین
من درد و خشمی که داره رو میفهمم

ولی اعلیحضرت مایتریاست

بله،البته

اون بهش توهین کرد و شخصیتشو زیر سوال برد

 

واقعا؟

بله،من خیلی میترسم

 

اعلیحضرت ارباب کانگ رو کشته

کی میدونه چه بلایی سر ملکه میاد؟

اون به ملکه صدمه نمیزنه

نمیشه مطمئن بود

 

هیچ کس از خشم اعلیحضرت زنده نمونده

ولی ملکه خشم شو خالی کرده

چه بدبختی

من به زندگیم اهمیتی نمیدم

ولی باید از ملکه و شاهزاده ها

 

محافظت کنم
ارباب کانگ تلاش کرد تا

اونها رو به تخت بنشونه ولی در نهایت
به جرم خیانت متهم شد

 

اونا بچه های اعلیحضرتن
هیچ اسیبی بهشون نمیزنه

اون پدرزنشو کشته

کی گفته نمیتونه همسر و بچه هاشم بکشه؟

 

من نگرانی تو درک میکنم

ولی آروم باشینو با اطمینان عمل کنین

لطفا با ملکه حرف بزن
اون تو حال خودش نیست

فقط شما میتونین بهش کمک کنین

 

من فرداشب برای تسلیت میام

اون موقع اون هم هست

 

خواهش میکنم آرومش کنین

 

خدمتکار امده اعلیحضرت

 

بیاد تو

 

ملکه یک درخوست داره

چه درخواستی؟

ملکه میخوان از خونه پدریش یعنی خونه

ارباب کانگ بازدید کنه

 

خونه؟

 

سرپرست سلطنتی کجاست؟

فکر کنم تو راه قصر باشه

به مشاور بگو به من ملحق بشه

اون منتظر شماست

که این طور

پس بیاین بریم

درخواست ملکه چی شد اعلیحضرت؟

ملکه؟

 

میتونه بره میتونه به دیدن مادرش بره

بریم

 

شنیدم ملکه به خونه ی پدریش رفته

البته اون باید در مراسم خاکسپاری مادرش شرکت کنه

ولی خانواده جنایتکاری هستن

حتما شرمنده میشه

خدای من این وظیفه یک دختره

علاوه بر این مادرش که مجرم نیست

 

کاپیتان ییم هم امد

 

مشاور

 

خوش آمدید،کاپیتان ییم

همه چی تو بخش شما خوب پیش میره؟

 

به لطف حمایت های شما بله،مشاور

من همیشه رو شما رو تحسین میکنم

ممنونم

امیدوارم همیشه این کارو بکنی

البته

من ذره ای لطف تونو فراموش نکردم

 

بیا روابط نزدیک مون رو ادامه بدیم

بله،مشاور

 

سلام

خوش آمدید سرپرست سلطنتی

اعلیحضرت به زودی میرسن

خوش امدید

 

میبینم که کاپیتان ییم هم اینجاست

 

بله

 

روز قشنگیه

بله،همین طوره

کاش همه چی مثل این هوا خوب بود

 

اعلیحضرت آمدن

 

میبینم که همه جمع شدن

تو کی رسیدی سرپرست سلطنتی؟

من تازه رسیدم

 

کالسکه منتظر ماست بیاین بریم

 

بله،اعلیحضرت

 

بیا با هم سوار بشیم

 

همچین آدمی نمیتونه کنار شما

سوار بشه اعلیحضرت

میخوام تا دروازه شهر حرف بزنیم

اگه شما میخواین این کارو میکنم

 

بریم

حرکت کنین

 

راه رو برای امپراطور باز کنین
برین کنار

 

برادرگان

 

بله،اعلیحضرت

دستاورد فوق العاده ایه

ارتش تونسته بدون مشکلات زیاد

پرچم ما رو تو پیونگ یانگ برافراشته کنه

همه به خاطر شماست اعلیحضرت

 

این تعهدیه که به کارت داشتی

بر خلاف اجیته که که هدف بزرگی داشت
ولی شکست خورد

 

هدف شما کوچک بود ولی موفقیت آمیز بود

ممنونم اعلیحضرت

 

اگه بتونیم آزادنه به شمال بریم
دیگه نیازی نیست

با شیلا و بکجه مبارزه کنیم ولی تو درست میگی

اولویت ما متحد کردن سه امپراطوریه

ناجو دوباره تو خطره

 

بکجه قبلا یه حمله رو انجام داده

گزارشش رو خوندم

 

افراد میخوان که شما به اونجا برین

 

نظر خودت چیه؟

ناجو منطقه خیلی مهمیه

اگه اجازه بدین من میرم دوباره اونجا رو آروم میکنم

ولی شما سرپرست امپراطوری هستین
موقعیت فوق العاده ای دارین

نباید تو هر جنگی شرکت کنین

حتی اگه خود شما هم تمایل نداشته باشین

 

ولی حضور تو جنگ ها مهمه

در حقیقت کیون هوون خودش ارتشو
رهبری میکنه

همین طوره
کیون هوون مرد بزرگیه

باشه من تو رو به ناجو میفرستم

 

ممنونم اعلیحضرت

خیلی ها میخوان به شما آسیب بزنن

همه جا هستن
همه به قدرت شما حسادت میکنن

تو باید تو هر کاری محتاط باشی

 

اینو تو ذهنم میسپارم

 

چیز مهم دیگه ای نیست

 

ادامه بده

 

پدر و مادرم با خانواده ملکه خیلی نزدیک بودن

 

بله،شنیدم

افراد به خاطر حضور تو خونه ارباب کانگ

 

نگرانن
این اجازه رو به من میدین؟

 

میترسم شما ناراحت بشین

چرا ناراحت بشم؟

 

شاید تو باید این کارو بکنی

چی؟

نیاز نیست از من سوال کنی

تو مرد آزادی هستی
من جلوتو نمیگیرم

ممنونم اعلیحضرت

من اجازه شو از شما گرفتم

 

اعلیحضرت،فرمانده هوان موفقیت هایی

که در پیونگ یانگ بدست آوردیم رو بهتون گزارش میده

 

من به سربازهای ته بونگ دستور میدم

 

شما اولین قدم برای رسیدن به آرزوی من که فتح شماله رو

برداشتین

 

شما پرچم ته بونگ رو تو پیونگ یانگ قرار دادین

 

پیونگ یانگ پایتخت کوگوریوی بزرگ بوده

 

نیروهای تانگ اونجا رو از ما گرفتن

 

ولی شما اونو پس گرفتین

 

ممنونم
باعث غرور من شدین

 

شیلا و بکجه مانع حمله ما

 

به شمال میشن

 

ولی دوباره بهتون میگم
تنها مسیر ما شماله

این بقای ماست هیچ راه دیگه ای وجود نداره

هرگز اینو فراموش نکنین

بله،اعلیحضرت

 

شما باعث غرور من شدین

هر کجا باشم کنار شما هستم

من مایتریا هستم و محافظ شما

من بودایی هستم که شما رو به بهشت هدایت میکنه

زندگی امپراطور طولانی

 

زندگی امپراطور طولانی

 

او مانی پادمه هوم

 

در مورد پیونگ یانگ به ما بگو

دیگه اون شکوه قدیمو نداره،اعلیحضرت

خدای من این کار دولت شیلاست

اونها با تانگ متحد شدن و اون امپراطوری بزرگو

نابود کردن
حرامزاده ها

 

شما فرمانده دوم بودین ژنرال یو؟

بله،اعلیحضرت

 

تجربه جدیدی یاد گرفتی؟

 

تو پیونگ یانگ زمین های زیادی هست

 

احساس میکنم بهتره سه کشورو متحد کنین

و بعد تمرکزتون رو روی شمال بزارین

 

بله،مدت ها اینو میدیدم

 

اجیته هم همین طور البته

نباید خیالی فکر کرد باید واقعیت ها رو دید

کاملا درسته
ما باید به سمت شمال حرکت کنیم

بله،اعلیحضرت ما در نهایت تونستیم

 

آرزو هایی که شما داشتینو ببینیم

مدت ها بود که اینو میگفتین

از این که درست شما رو حمایت نکردیم پشیمان هستیم

 

بله،اعلیحضرت
در نهایت همه متوجه شدن

 

که شما چه دیدگاهی داشتین

 

خوشحالم بالاخره همه چشم هاتونو باز کردین

من دستور میدم که این کارو بکنین

 

امروز بخورین و بنوشین و شاد باشین

 

گونگ یی همچنان به فکر پیشروی به سمت شمال بود

 

چون شواهد زیادی این موضوع رو تایید میکنه

همان طور که گوریو رو در سال 901 تاسیس کرد

 

اعلام کرد که شیلا با تانگ علیه کوگوریو بودن
و من انتقام میگیرم

در اون زمان پایتخت قدیمی گوگوریو پیونگ یانگ

 

رها شده بود و

 

وانگ گان هم که اهمیت این موضوع رو میدونست

نیروی نظامی بزرگی به دست

 

پسرعمویش شیکروم داد تا به آنجا برود و هنگامی که
به تخت رسید

 

دو سال بعد پیونگ یانگ را پایتخت غربی گوریو اعلام کرد

 

و بسیاری از روستاها و شهر های همجوار اون رو توسعه داد

و کلان شهر ها رو تقویت کرد

 

حالا درباره ناجو

 

بله،اعلیجضرت

من بهش فکر کردم میخوام شما برین

با کسایی که از پیونگ یانگ برگشتن

خط جنگو مرتب کنین

بله،اعلیحضرت

 

بیاین بنوشیم

 

شما هم بنوشین ژنرال بائه ژنرال کیم و هوانگ

 

ممنونم اعلیحضرت

 

بنوش،ژنرال یام

بله،اعلیحضرت

همه بنوشن

 

شما باید رابطه عمیقی تو زندگی قبلیت
با ناجو داشته باشی

وقتی قرار باشه همه چی رو درست کنی

 

دوباره به ناجو برمیگردی درست نمیگم؟

بله، اعلیحضرت من خوشحالم

وقتی از قصر برم

بکجه رو شکست میدم

 

لطفا این کارو بکن

حضور شما هرگز تو میدان جنگ بد نبوده

برو و دوباره توانایی های ته بونگ رو به نمایش بزار

بله،اعلیحضرت
ناامیدتون نمیکنم

روز بی نظیریه
آینده ما روشنه

کی جرات میکنه منو به چالش بکشه
افراد من

تو همه رده ها نباید غرور شون رو فراموش کنن

ممنونیم،اعلیحضرت

 

جنگ تموم شد

م دشمنو با حملات کنترلی آزمایش کردیم

قوی تر از چیزی هستن که انتظارشو داشتیم

ما میتونیم حمله رو شروع کنیم
ولی ما تردید داریم

چون سرپرست سلطنتی دستورشو نداده

 

بدون اجازه اون نمیشه جنگید

 

باید یک بار با قدرت بهشون حمله کنیم

اونا میترسن که تو این جنگ شکست بخورن

 

همین فعالیت های کمی که داشتیم کافیه

انگیزه اصلی ما اینه که گان به ناجو بیاد

یه پیام دیگه به چول وون بفرستین
به زودی به ما جواب میدن

 

ما باید حمله رو تموم کنیم و فقط صبر کنیم

 

موافقم نظر تو چیه ژنرال؟

 

ما هدف اصلی ای که داشتیم رو انجام دادیم

ناراحتم چون دلم یک جنگ خوب میخواست

 

اونها دوباره حمله رو متوقف کردن

 

نمیدونم انگیزه اونها چیه؟

اونها نمیخوان بجنگن
نوعی بازی روانی رو شروع کردن

درست میگی ولی چه بازی میتونه باشه؟

اونها حمله رو شروع نکرده تموم میکنن
چند روزه که کارشون همینه

شاید بهتر باشه دروازه رو باز کنیم

تا هدف شونو بفهمیم

نه نیازی نیست که کاری بکنیم
مگه این که بخوان حمله کنن

نیروهای ما که تو قلعه دایا هستن
نمیتونن به ما کمک کنن

یه چیزی اشتباهه

 

اعلیحضرت باید از وضعیت ما آگاه باشه

 

وضعیت قلعه دایا نگرانم میکنه

 

هیچ خبری نیست اعلیحضرت

داره مشکلات سختی رو تجربه میکنه

 

شاید

 

ما نمیخوایم این مسئله رو بزرگ جلوه بدیم

 

دشمنو زیر نظر بگیر

بله،ارباب

 

چی؟یه جنگ دیگه تو گئوم سونگ؟

نیروهایی که تو گئوم سونگ هستن
از رودخانه عبور کردن

گفتی جلوی قلعه موجین جو موضع گرفتن؟

بله،اعلیحضرت

بی معنیه
نیروهایی که تو گئوم سونگ هستن

به سختی میتونن از اونجا دفاع کنن

 

شاید یک استراتژی داشته باشن.

نه،نمیتونن که هم زمینی و هم دریایی دفاع کنن

اونها تو موقعیتی نیستن که بخوان
جنگی رو شروع کنن

ولی این گزارش به ما میگه اونها حمله کردن

ژنرال جی تو موجین جو فرمانده با تجربه ایه

باید بیشتر بررسی کنیم

 

تحولاتو بررسی کنیم؟

 

دشمن دلیلی نداره که بخواد به موجین جو حمله کنه

شما باید با دقت اینو زیر نظر داشته باشین

اعلیحضرت،قلعه دایا به تنهایی خودش یه مشکله

ما الان تو موقعیتی نیستم که به موجین جو کمک کنیم

موافقم،ازتون میخوام این موضوع رو
بعد قلعه دایا در اولویت بزارین

ما از زمان حمله اول هیچ پیشرفتی نداشتیم

 

لطفا دستور بدین ،اعلیحضرت
این بار پیروز میشم

 

ما دشمنو دست کم گرفتیم
موضوع فقط پیروزی نیست

 

قلعه غیر قابل نفوذه

نه،اونها قوی هستن و عزم راسخی دارن

 

تلاش های ما بیهوده است

 

من مقصرم که نتونستم درست
دشمنو تجزیه و تحلیل کنم

بله،اراده دشمن واقعا باور نکردنیه

من عجله کردم
هنوز خیلی زوده

شیلا هنوز خیلی قویه
با اینکه توش فساد رواج داره

ولی هنوز پایه و اساس شون قویه

خبرچین های ما درباره قدرت شون گفته بودن

ولی ما گوش نکردیم

میتونیم شکست شون بدیم،اعلیجضرت
دستور بدین

نه

 

چو هیجو زندگیشو اینجا بیهوده از دست داد

من عجله کردم , ما هنوز اماده حمله به قلعه دایا نبودیم

نه،اعلیحضرت
دستور بدین

 

نمیتونیم این طوری عقب نشینی کنیم،اعلیحضرت

به من فرصت دیگه ای بدین

 

وقتی رو به جلو حرکت میکنی باید سریع
هم برگردی

زمانشه که به عقب برگردیم
ما باید آینده رو پیش بینی کنیم

 

من خیلی عصبانی هستم
نمیخوام عقب نشینی کنم

ولی زمان بندی درست نبوده

وقتی نتیجه مشخصه نمیتونیم
به مبارزه ادامه بدیم

 

اعلیحضرت

 

سربازها رو به عقب برگردون , نیازی به فداکاری نیست

 

ولی قسم میخورم که برمیگردم

من برمیگردم و بدون شکست این قلعه رو میگیرم

 

تلاش دوم کیون هوون برای تسخیر قلعه دایا

 

دوباره با شکست همراه بود

 

قلعه دایا باعث غرور و افتخار شیلا بود
و اونها این اجازه رو نمیدادن مه به راحتی توسط بکجه فتح بشه

ولی اراده کیون هوون قوی بود

در سال 920 در سن 54سالگی در نهایت موفق میشه

قلعه دایا رو بگیره

 

زود باش

 

ملکه به خونه اش رفته؟

 

بله،اعلیحضرت

 

شاهزاده ها هم اون ملحق شدن

بله یک دختر باید تو مراسم خاکسپاری مادرش شرکت کنه

 

اعلیحضرت

 

بله؟

میتونم پیشنهادی بکنم؟ شما هم

مهربانی به خرج بدین و تسلیت بگین

تسلیت بگم؟من؟چرا؟

مرحومه مادر ملکه است

 

من فکر میکنم ادب حکم کنه که این کارو بکنین

ادب؟
گفتی ادب؟

ملکه از نیتی که داشتم بد برداشت کرد
اون شان و منزلتشو از دست داده

 

هنوز نمیتونم باور کنم این حرفا رو زده , تو شنیدی که چی گفت؟

البته که شنیدی تو اونجا بودی

ولی

 

اون امپراطور و مایتریا بودن منو انکار کرد

چنین جرمی مجازاتش مرگه

 

این جرمیه که هر کسی غیر از اون بود
جمجه اش خورد میشد

ملکه مادر این کشوره

لطفا به این مورد توجه کنین و اشتباهاتش رو ببخشین

بخششی نیست

وظیفه اش اینه که حتی اگه پدرش مجازات شده باشه
باید با احترام حرف بزنه

 

ولی ملکه این کارو نکرد

اون برای ملکه بودن هنوز نامناسبه
هرگز این طوری نبوده

 

شما و ملکه برای مردم الگو هستین

من ازتون میخوام سخاوت به خرج بدین و
بهشون تسلیت بگین

اون مادرزن شما بوده

 

درست میگی
ولی من خود قانونم

 

وقتی که قانونو رد میکنی هیچ رابطه شخصی وجود نداره

برادر گان بهشون تسلیت میگه همین کافیه

 

بیخیال

 

گان به منزل کانگ رفته

چیزی نبود که بتونیم انجام بدیم
اون مرد خوش قلبیه

ولی بخواد کاری انجام بده نمیشه جلوشو گرفت

اون آسیبی نمیبینه؟ گذشته ملکه

باعث ناراحتی اعلیحضرت میشه

میدونم در مورد گان هم همین طوره
من خیلی نگرانم

 

اون خیلی سمجه نیازی به این کار نبود

شما نمیفهمین دو خانواده خیلی بهم نزدیک بودن

بله نزدیک بودیم ولی در حال حاضر
وضعیت خیلی خطرناکه

اعلیحضرت استادو به ناجو فرستاده

خوشبختانه میتونه پایتخت رو ترک کنه

 

بله،همین طوره
بانو دویونگ راه فرارو براش فراهم کرده

 

باعث خوش شانسیه

 

جانگ
بله،استاد

 

تو در مورد دوستی ما با خانواده کانگ میدونی

زندگی غیر قابل پیش بینیه

 

زیاد در موردش نمیدونم،استاد

تا حالا فکر کردی چنین پایان غم انگیزی چه قدر بده؟

 

من فکر میکردم اونها از شادیها دنیای لذت میبرن ولی

 

شما باید خیلی رنج کشیده باشین،برادر

نه،ملکه

 

پدر برای پیشرفت قبیله سخت تلاش کرد

 

ولی قدرت فقط به کسایی که
پایه و اساس قوی دارن داده میشه

 

پدر این پایه و اساس رو نداشت

 

زمانی که این چیزها رو میخواستین
خانواده جاه طلبی بودین

 

متاسفم نتونستم کاری بکنم

 

نه،ملکه

 

محبت زیادی از والدینم گرفتم

 

ولی روح اونها امروزو نمیبینه

سرپرست سلطنتی به اینجا میاد ملکه

 

چرا بیاد؟

اون با خاطر پدرم و من تو شرایط وحشتناکی بوده

اون میاد اون مثل بقیه نیست

 

سال هاست ناراحتم

 

چه طور به اینجا رسیدیم؟

 

چرا این اتفاق افتاد؟

 

مادر

لطفا گریه نکن

 

شما همه چیز من هستین

 

سرپرست سلطنتی به دیدن شما امده

اون این جاست ملکه

 

خوش امدید،ارباب

مراسم کجاست؟

از این طرف

 

ملکه

 

ممنونم که امدین،سرپرست سلطنتی

بله،ملکه

 

چشم های بد این خونه رو زیر نظر دارن

 

چرا خودتونو تو خطر قرار دادین و به اینجا امدین؟

به عنوان یه دوست قدیمی این وظیفه من بوده

 

با اعلیحضرت میخواین چی کار کنین؟

 

اون از همه چی خبر داره

همه چی رو میدونه؟

 

بله،البته اون ذهن میخونه و همه چیو میبینه

 

ملکه باید به اتاق دیگه بریم

 

از مهمان باید پذیرایی بشه

 

تازه شنیدم شما به ناجو میرین

 

بله،ملکه

 

زمان خوبیه برای فرار سرپرست سلطنتی

ملکه

اشتباه میکنم؟
به خاطر ترس از امپراطور نمیخواین

فرار کنین؟

 

ملکه

ترجمه از یوسف
استخراج کننده زیرنویس محمد رضا
تلگرام:wamggun2000